صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز | ||
|
شاعری خاموش که شعفش به سخره می گیرد شادمانی و پایکوبی مستانه ی مولوی را آنگاه که می بیند قامت رشید فرزندش را
شاعری خاموش که اندوهش خنده می زند بر اندوه بی پایان جهان آنگاه که خاری می خلد در انگشت فرزندش
شاعری خاموش که در سکوتش به بلندای بی نهایت فریاد عشق است
شاعری خاموش که در این نزدیکی است اگرچه گهواره ی دیوانش هرگز کودک سرورش را و کودک اندوهش را و کودک فریادش را و کودک عشقش را بر خویش ندیده است اینگونه است مادر.. نظرات شما عزیزان: برچسبها: شعر فارسی [ شنبه 23 ارديبهشت 1391
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] |
|