یونس می گوید: آی آدمها... 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

اسمش یونس ِ...حدودا 11 سالشه اما وقتی ببینیش فکر میکنی 7 سال بیشتر نداره...یونس وقتی خیلی کوچیک بود بیماری مثل یه نهنگ سلامتی و شادابیشو بلعید...

اول مثانه اش مشکل داشت اما یواش یواش زد به کلیه هاش و الان دیالیزی شده

بیماری به زبونش هم رحم نکرد...یونس حتی نمیتونه حرف بزنه...نمیتونه برا کسی بگه مشکلش چیه...نمیتونه بگه چقدر درد میکشه ...نمیتونه بگه چقدر زندگیش سخته

نمیتونه بگه خانواده ی خودشو خانواده ی عموش با پدر بزرگ و مادربزرگش، یعنی 11 نفر آدم همه توی 68 متر جا زندگی میکنن

نمیتونه از اشکای مادرش بگه...

 نمیتونه بگه مادرش چه حالی میشه وقتی بقیه بهش میگن: "بزارش سر ِ راه...اصلا بزار بمیره...واسه چی انقدر این در اون در میزنی...این بچه که خوب شدنی نیست..."

نمیتونه بگه چقدر دوست داره درس بخونه...چقدر دوست داره با بچه های دیگه راحت بازی کنه...و چقدر دوست داره که دیگه درد نکشه...

حتی نمیتونه برا خودش با صدای بلند دعا کنه...

خدایا! کی میدونه تو دل زهرا خانم، مادر یونس، چی میگذره؟!...چطور تاب میاره و آب شدن بچه اش رو جلو چشمش میبینه...

چطور میدوئه تا بلکه بتونه از جایی کمکی پیدا کنه...

میدوئه، میدوئه و هروله میزنه آخه هزار تا امید و آرزو داره واسه این بچه...

خدایا کی میدونه چی میکشه؟!...

تک و تنها، دست ِ خالی...پیش ِ این دکتر...پیش ِ اون دکتر...از این بیمارستان به اون بیمارستان...از این مرکز به اون مرکز، تا بلکه راهی پیدا کنه...

دکترا گفتن دیگه دیالیز هم جواب نمیده، باید زودتر عمل شه..."پیوند کلیه"...تازه اگه پول عمل هم جور بشه تو 68 متر جا که 11 نفر بزور توش زندگی میکنن ، کلیه صد در صد پس میزنه...

مامانش میگه دکترا گفتن باید بعد از عمل توی یه جای ایزوله زندگی کنه و خرج داروهای بعد از عملش هم حدودا ماهی 400 هزار تومن میشه...

*****

همیشه ته چشمای زهرا خانم، مادر یونس یه حلقه اشکه و ته گلوش یه بغض که سعی میکنه جلو هیچکس نشکنه اما میشه فهمید تو تنهاییهاش چقدر زجر میکشه و چقدر شرمنده ی بچه اش و عشق مادرانه اشه...میشه فهمید چقدر به همیاری و همدلی کسانی نیاز داره که این مطلبو میخونن...

برای یونسی که در سخت ترین شرایط هم لبخندشو از بقیه دریغ نکرد...برای یونسی که اینبار تو شکم ِ نهنگ ِ درد و بیماری تنها مونده حتی نمیتونه برا خودش بلند دعا کنه

 دوستان خوبی که این مطلب رو میخونید از اونجایی که شرایط محیطی و بهداشتی بعد از عمل خیلی مهمه در حال حاضر مهمترین کار برای یونس،  رهن یک خونه است که هزینه اش حدود  6 , 7 میلیون تومن میشه و مهمتر از اون هزینه دارو بعد از عمل ِ که هر ماه 400 هزار تومان میشه و اگه نرسه بازم کلیه پس میزنه 

 

 

جمعیت دانشجوی امام علی

 شماره حساب دریافت کمک های نقدی: 1- 545036 800 1604   بانک پاسارگاد شعبه مراغه به نام خانم معصومه سیاحی فام آذر

کسب اطلاعات بیشتر: 09125594601

 

*اگر میتونید این متن رو برای دوستانتون بفرستید تا دستان پر مهر بیشتری برای کمک به یونس بشتابند.*

منبع: cloob.com


برچسب‌ها: دردنوشته هاهم گوهران کمک!
[ چهار شنبه 26 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

سلام خدا / با اینکه دیگه هیچ اعتقادی به وجود پر برکت!!! تو ندارم ولی باز هم مثل همیشه میخوام با تو حرف بزنم / نمی دونم چرا!! شاید برای اینکه تو بیکار ترین موجودی هستی که من می شناسم

می دونی چیه؟ من دیگه خسته شدم / یعنی ما هممون دیگه خسته شدیم

ما گرسنمونه/ ما سردمونه/ غذا میخوایم/ جای گرم میخوایم

امشب یه شب سرد زمستونیه / بابا وقتی از در خونه اومد تو باز هم مثل همیشه زود رفت تا بخوابه ، سراغ غذا نرفت چون می دونست اجاق خالیه

بابا این روز ها تا از سر کار میاد خونه از ترس اینکه بهش نگیم فلان چیزرو میخوایم زود خودشو میزنه به خواب / آخه بابا خیلی غرور داره ، نمی تونه بمون بگه ندارم

داداش هنوز تو خیابونا دنبال آدم پولدارا میگرده / داداش شغل نسبتا خوبی داره از آدمای بالا شهری یواشکی بدون اینکه خودشون متوجه بشن پول قرض می گیره ولی دیگه بهشون پس نمی ده ، آخه دیگه پیداشون نمی کنه

داداش داره پولاشو جمع میکنه تا عید با دوستاش بره شمال / میگه جای خیلی قشنگیه ، مثل بهشت می مونه ، هم سبزه هم آبی

راستی یادم رفت بگم آبجی معمولا شب نمیاد خونه آخه اون شبها تا صبح کار میکنه ، صبح ها تا عصر می خوابه ، عصر ها هم میره دنبال مشتری / اون دیگه واسه خودش کار میکنه / قبلا با یه خانمی کار میکرد که بهش می گفت خاله

آبجی میخواد پولاشو جمع کنه بره دبی ، می گه اونجا بیشتر قدر ماها رو می دونن

ساعت از 10 گذشته ولی هنوز مامان داره واسه اون خانمه که یه دونه از اون ماشینای با کلاس داره و همیشه مامان میره خونشون کمکش کنه تا خونشو تمیز کنه سبزی خرد میکنه / اخه اون خانمه فردا مهمون داره ، مامان باید دوباره بره خونشون

تلویزیون همینجوری داره واسه خودش اخبار نشون می ده / یه عالمه آدم ریختن تو خیابونا داد میزنن:یه چیز هسته ای حق مسلم ماست

من مطمئنم که اونام گرسنشونه

ولی نمیدونم این چه ربطی داره به گرسنگیشون

ولی لابد اون چیز هسته ای هم یه چیزی مثل تخم مرغ می مونه ولی از نوع هسته داره شه

خدایا هنوز بیداری؟ یا مثل همیشه وسط حرفهای من خوابت برده؟

دلم واسه تو هم می سوزه ، آخه تو هم دیگه نمی تونی کاری بکنی

تو هم هر وقت ما بنده ها ازت یه چیزی بخوایم ، مثل بابا از رو شرمندگی چشماتو می بندی و خودتو می زنی به خواب

اصلا تو هم بخواب ، من خودم یه روزی بزرگ میشم / از تو هم بزرگتر ، درسامو میخونم میرم دکتر میشم، اونوقت پولامو جمع میکنم / اونوقت واسه همه ی آدما نون می خرم اگه پولم اضافه اومد یکی دیگه هم براشون میخرم ، تا یکیشو بخورن ، یکیشو بذارن تو سفره هاشون / آخه بابا میگه اون قدیما تو سفره ی همه ی آدما نون بوده

بابا میگه اون قدیما بابا ها واسه بچه ها نون میاوردن / خواهرها شبها تو خونه های خودشون میخوابیدن / داداش ها تو مغازه ها کار میکردن نه تو خیابونا

بابا میگه اون قدیما شبها کسی گرسنه نمیخوابید

اون آقا تو اخبار داره میگه امروز کار لوله کشی گاز به ارمنستان تموم شده / یعنی ما میخوایم به اونا گاز بفروشیم اونا به ما نون بدن ؟؟؟

منبع: cloob.com

 

 


برچسب‌ها: نقد طنز کمدی واژه ها دردنوشته ها
[ چهار شنبه 26 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

 

مطلب زیر ترجمه ی متنی است که تجربیات تجارت یك بازرگان چینی از طریق سایت www.alibaba.com (سایت تجاری چین) را بیان می کند که در وبلاگش تحت عنوان "مبحث بازاریابی موفق چینی و آموزش تجارت بازاریابان تازه کار چین" نوشته است که خواندنی و جالب است :

من تاجری بودم كه نماد شانس چین گره گشای زندگیم شد. هنگامی که نماد شانس چین را خریداری کردم (پاراوان تزئینی با طرح پاندا و بامبو)، بزرگترین پورسانت فروش سال 2010 خود را كسب كردم. آن هم در زمان افت شدید فروش در بازار و در زمانی كه قبل از آن برای پرداخت هزینه های تحصیل پسر بزرگم دچار سختی و مشکلات بسیار شده بودم.

در آن زمان فردی ایرانی تبار که خود را علیرضا معرفی می کرد برایم آدرس یک سایت ایرانی را ارسال نمود. این سایت اقدام به فروش دستگاه "ایربراش air brush" آرایشی تولید کشور امریکا را نموده بود. آدرس سایت را در اینترنت سرچ کردم. یک سایت فارسی زبان بدسلیقه بود، سایت را با ترجمه افتضاح گوگل ترجمه کردم. محصولات ایربراش سطح بالا با مارك تجاری آمریكائی "DIN AIR" امریکا را عرضه کرده بود.
مشتری ایرانی از من خواست تا محصولات این سایت را به صورت انبوه برایش کپی كنم و البته قبل از آن برایش برآورد هزینه کنم تا بتواند با آن رقابت کند. به او فهماندم که کپی برداری از این محصولات کار آسان و ارزانی نیست! و گفتم که شرکت ما تولید کننده پمپ های باد مینیاتوری است. وی اعلام کرد که مردم ایران محصولات مینیاتوری را ترجیح می دهند. به او گفتم: منظورم از پمپ باد مینیاتوری پمپی است كه برای محصولات آکواریوم و اکسیژن محلول در آب استفاده می شود و برای آبزیان آکواریوم آب شیرین و آب شور كاربرد دارد نه برای ایربراش آرایشی.

تاجر ایرانی پرسید: آیا پمپ باد شما باد تولید می کند؟ به او گفتم البته باد کم تولید می کند و حتی برای او با اکسپرس پست یک دستگاه نمونه ارسال کردم و او پس از دریافت از من خواست برای او 1000 عدد از آن دستگاه را به عنوان دستگاه برنزه بدن تغییر نام و ثبت سفارش دهم.
وقتی به او گفتم طبق قراردادهای تجاری باید روی دستگاه کلمه ماهی ثبت گردد، وی از من درخواست ثبت نام ترکیبی بدن ماهی را نمود. به او گفتم مردم کشورت معنی کلمه ماهی را نمی دانند؟ او پاسخ داد مردم ایران مغزشان گرد است و اسیر تبلیغات خوب هستند. اینگونه بود که اولین سری دستگاه باد آکواریوم با نام بدن ماهی! BODYFISH با درج كلمه ساخت بریتانیا (مثلا این دستگاه را بریتانیا ساخته بود) را به کشور دبی و از آنجا به ایران انتقال دادیم. درحالی که تقریبا مطمئن بودم این تجارت برای علیرضا ناکام خواهد بود و حتی قالب های شابلون را در انبار راکد بایگانی نمودیم.

در کمال ناباوری پس از گذشته 2 ماه علیرضا با کمپانی تماس و درخواست تولید مجدد 100.000 نسخه جدید داد! علیرضا یك سایت هم راه انداخت و تبلیغات در ماهواره را شروع كرد. تلویزیون و تبلیغات كارش را خوب انجام داد و مردم فارسی زبان را اسیر خرید پمپ بادهای 25 دلاری در قبال دستگاه برنزه کننده ایربراش کرد. علیرضا درآمد بسیاری برای خود و شرکت من كسب نمود. آن روز بود که نادانی ایرانی های فارسی زبان را با خانواده ام جشن گرفتیم و من هم به شما پیشنهاد می کنم در خصوص آغاز روابط تجاری بلند مدت و مذاکره ای مستقیم با آن کشور اقدام نمایید. از این رو که تجارت با مردمی که مغز گرد دارا هستند بسیار مفید است و امکان رشد مالی برای بازاریاب های فروش همه محصولات فعال می باشد.

با ارسال این متن برای هموطنان عزیزمان بفهمانیم، هر آنچه در ماهواره پخش می شود و یا در اینترنت تبلیغ آن می شود و یا حتی در کتاب ها و مجلات چاپ می شود الزاما درست نیست! و هیچ ارزانی بی دلیل نیست! به راستی چرا باید یك نفر بتواند پمپ باد آکواریوم را به جای دستگاه ایربراش به مردم کشورمان قالب کنه! واقعا چرا؟!
چرا هنوز دمپائی و كفش برای بلند كردن قد را تبلیغ میكنند و فروش سرسام آوری هم دارد؟؟!! چرا هنوز كمربند لاغری را تبلیغ میكنند و برای خریدنش هجوم می آورند؟ چنانچه یكی از شركتها روزانه نزدیك به 1800 كمربند لاغری میفروشد و آمار فروش كلی آن در دو ماه اول عرضه كالا نزدیك به 300000 عدد بوده است! و چرا نباید مردم ایران حداقل به مفهوم و علت نام گذاری BODYFISH توجه کنند؟!

با اطلاع رسانی به سایر هموطنان از سوء استفاده و کلاهبرداری بیشتر اون نامردی که مردم کشورمان را نزد یك چینی خوار و كوچك کرده، جلوگیری کنیم.

 


منبع: مجله ی اینترنتی برترین ها

 

 


برچسب‌ها: دردنوشته ها پراکنده ها
[ دو شنبه 17 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]
صفحه قبل 1 2 صفحه بعد
درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب