این تز من است.. (ش ش شب) 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

ادعا می شود:

- مردمی هستیم صاحب اخلاق و انسانیت با پیشینه ای درخشان در این زمینه. چون سعدی به عنوان یکی از صدها شاعر و اندیشمند دیگر ایرانی می فرماید:

بنی آدم اعضای یک پیکرند/که در آفرینش ز یک گوهرند

و این بر سر در سازمان ملل متحد حک شده است و ...

بسیار خوب. حرفی نیست ولی می خواهم پرسشی را با شما در میان بگذارم:

معلّم به چه کسی درس می آموزد؟ پرسش ساده ای است. آری.. به شاگردانی که نمی دانند. این درست. ولی نکته ی ظریفی در آن نهفته است. اینکه سعدی و دیگر اندیشمندان معلّمانی بوده اند که برای شاگردان نادان خود که همان مردم باشند؛ درس می داده اند. آری. سعدی و امثال او برای کسانی که خود به هم گوهری و انسانیت و مهربانی و کمک به همنوع باور داشته باشند؛ درس نمی دهند و دیگر چیزی برای آموختن ندارند. معلّم برای آن کس که نمی داند؛ سخن می گوید. شاید ایراد گرفته شود که چه بسا سعدی این بیت و یا دیگر ابیات مروّج فضیلت های انسانی اش را در مواردی خاصّ و ماجراهایی که در ضمن آن نشانی از نامهربانی دیده؛ سروده باشد. ولی.. ولی بگذارید رو راست باشیم. در ادبیات ملل گوناگون؛ شاید بتوان به جرات گفت که ادبیات ایران زمین یکی از غنی ترین ها در موضوعات اخلاقی است:

سراسر کتاب حجیم مثنوی معنوی جلال الدین مولوی را چیزی بیشتر از آموزه های انسانی و فضایل اخلاقی تشکیل نمی دهد.

دیوان رودکی نیز به عنوان پدر شعر فارسی به همین گونه،

رباعیات خیام نیز عرصه ای است برای تشویق به اندیشیدن فرد فرد بشر و البته برای جماعت ایرانی که بیش از آنکه اهل اندیشیدن باشند؛ اهل پیروی و اطاعت بوده اند.

با اندکی تعمّق در این باره می توان دلایل و مدارک دیگری را آشکار ساخت. از جمله در فرهنگ مذهبی. به روشنی می توان دید که در فرهنگ مذهبی مردمان این سرزمین-ایران- شاید بیشتر از هر موضوع دیگری به فضایل اخلاقی توجه نشان داده شده است. به راستی چرا؟ چرا اینگونه است؟ آیا این عرضه ی بسیار بسیار فراوان این کالا، به دلیل تقاضا و احساس نیاز بسیار شدید برای آن نیست؟

آیا چنانچه مردم خود از اخلاق و انسانیت و فضایل رفتاری بهره ی کافی داشتند؛ اندیشمندان و روشن فکران اوقات گران بهای خود را صرف به نگارش درآوردن آثاری با این مضامین می کردند؟

آیا اگر اعتقادات دینی و مذهبی جایگاه مهمی در قلب و رفتار مردم داشت؛ دیگر نیازی به این همه تبلیغ و ترویج بود؟ آیا این همه خدا خدا کردن دلیل بر خلاء اعتقاد به آن نیست؟

آیا اگر کتاب و مطالعه در نزد این مردم ارزشی داشت؛ آنگاه در وصف آن، کودک دبستانی لازم بود شعر « یار مهربان » را از بر نماید؟

آیا وقتی همه جا، سخن از عدالت است؛ معنایش جز این است که این خاک؛ تشنه ی عدالت و دادگستری است؟

و آیا.. آیا دعای داریوش بزرگ که: ایزدا سرزمینم را از دروغ به دور دار؛ نمی رساند که وی در میان مردمانی دروغگو می زیسته است؟

و اکنون در سرتاسر جهان:

آیا این همه فریاد زدن از حقوق بشر و صلح و آزادی و برابری و مبارزه با تروریسم، بدان دلیل نیست که این چیزها فقط در اوهام و اتوپیاهای مصلحان وجود داشته و دارند؟

و این گزاره ی بدیهی، تز من است:

در بیابان بیشتر سخن از جرعه ای آب است و در دریا بیشتر سخن از پاره ای خشکی..

***

در این صحرای پر وحشت

رفاقت کیمیای جرعه ی آبی است

در این دریای پر نیرنگ

صداقت خشکی گم گشته ی پرتی است..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: پراکنده هانقد
[ جمعه 26 اسفند 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب