راز ما (شعر از ش ش شب) 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

       رازما روزی به عالم بر شود         
آن شود هر کودکی از بر شود

 

خیزد آن توفان کز او دریای  غم  

این چنین  آرامشش دیگر  شود


خلوتی کاو بودم اندر درد عشق
  چون رسد رسواییم آخر شود


خون دل در عشق او چون شد چه باک
خون سر هم گر در این ساغر شود


طالعت جز شب نباشد ای شب ار

آسمان پوشیده از اختر شود



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ جمعه 19 خرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب