صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز | ||
|
سخن از کهنگی بوید به گاه گفتن از اندوه به گاه گفتن از زنجیر این تکرار بی پایان به گاه گفتن از انبوه آن بی واژه دردانی که خُردانی چو «مردن» عرضه می دارند...
در این دریای پر نیرنگ صداقت خشکی گم گشته ی پرتیست در این صحرای پر وحشت رفاقت کیمیای جرعه ی آبیست...
چه نامم روزگاری اینچنین دون را که می نوشند در جام دروغین محبت شربت خون را...
چه گویم من؟ چسان سازد دلم با غربت این روزگار دون؟! که می کارند در قلب هزاران لیلی عاشق چلیپای خدای عشق را بر تربت خاکستر مجنون... نظرات شما عزیزان: برچسبها: شعر فارسی [ یک شنبه 28 خرداد 1391
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] |
|