صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز | ||
|
شهر خالی جاده خالی کوچه خالی خانه خالی
جام خالی سفره خالی ساغر و پیمانه خالی کوچ کردند دسته دسته آشنایان عندليبان باغ خالی باغچه خالی شاخه خالی لانه خالی * * * وای از دنیا که یار از یار می ترسد غنچه های تشنه از گلزار می ترسد عاشق از آوازه ی دیدار می ترسد پنجه ی خنیاگران از تار می ترسد شه سوار از جاده ی هموار می ترسد این طبیب از دیدن بیمار می ترسد * * * ساز ها بشکست و درد شاعران از حد گذشت سالهای انتظاري بر من و تو بد گذشت آشنا نا آشنا شد تا بلي گفتم بلا شد گریه کردم ناله کردم حلقه بر هر در زدم سنگ سنگ کلبه ی ویرانه را بر سر زدم آب از آبی نجنبید خفته در خوابی نجنبید * * * چشمه ها خشکید و دریا خستگی را دم گرفت آسمان افسانه ی ما را به دست کم گرفت جام ها جوشی ندارد عشق آغوشی ندارد بر من و بر ناله هایم هیچکس گوشی ندارد * * * بازآ تا کاروان رفته باز آید بازآ تا دلبران ناز ناز آید بازآ تا مطرب و آهنگ و ساز آید تا گل افشانان نگار دلنواز آید بازآ تا بر در حافظ سر اندازیم گل بیفشانیم و می در ساغر اندازیم
نظرات شما عزیزان: برچسبها: شعر فارسی [ پنج شنبه 8 تير 1391
] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ] |
|