نقد کوتاهی بر آلبوم نون و دلقک محمد اصفهانی 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

یکی از بدیهی ترین واقعیات جامعه شناختی در خصوص تمدّن و فلسفه ی شکل گیری آن که فارغ از هر گونه دانش و سطح سوادی مورد تأیید هر کس می تواند قرار گیرد، این است که جامعه و زندگی اجتماعی حاصل نیاز و رفع نیاز است. به عبارت دیگر هر عضو یک جامعه، دارای نیازهایی است که جز در متن جامعه و یاری گرفتن از دیگر اعضا رفع نمی شوند و هر عضو نیز در تلاش است تا از طریق کار و حرفه ای که دارد، بخشی از نیازهای دیگران را رفع نماید. بدین ترتیب در یک جامعه ی آرمانی می توان تصور کرد که هیچ عضوی که در دوره ی سنّی فعالیت (16 تا 64 سالگی) قرار دارد؛ بیکار نبوده و از سویی در تکاپوی برطرف ساختن نیازهای دیگران است و از دیگر سو نیز نیازهای خود را از حاصل کار و فعالیت دیگران برطرف می سازد. به عنوان مثال می توان گفت که:

- یک نانوا، در نتیجه ی نیاز دیگران به نان و به عبارت دیگر گرسنگی آنان است که به عنوان فرد مفیدی در جامعه شناخته می شود و خود نیز از حاصل دسترنج خویش به زندگی ادامه می دهد.

- یک پزشک در نتیجه ی نیاز دیگران به مداوا و به عبارت دیگر بیماری آنان است که به عنوان فرد مفیدی در جامعه شناخته می شود و خود نیز از حاصل دسترنج خویش به زندگی ادامه می دهد.

- یک معلّم در نتیجه ی نیاز دیگران به سواد و به عبارت دیگر بی سوادی آنان است که به عنوان فرد مفیدی در جامعه شناخته می شود و خود نیز از حاصل دسترنج خویش به زندگی ادامه می دهد.

- یک بنّا در نتیجه ی نیاز دیگران به خانه و به عبارت دیگر بی خانه ای آنان است که به عنوان فرد مفیدی در جامعه شناخته می شود و خود نیز از حاصل دسترنج خویش به زندگی ادامه می دهد.

- یک هنرمند در نتیجه ی نیاز دیگران به زیبایی و شادی و به عبارت دیگر اندوه و غم آنان است که به عنوان فرد مفیدی در جامعه شناخته می شود و خود نیز از حاصل دسترنج خویش به زندگی ادامه می دهد.

و بدین منوال هر حرفه و شغل شرافتمندانه ای دارای فلسفه ی وجودی خویش بوده و لذا نمی توان بر هیچکس خرده گرفت که چرخ رندگی خود را در نتیجه ی نیازهای دیگران می گرداند. اما.. اما برخلاف این واقعیات بدیهی گویا هنوز کسانی پیدا می شوند که این واقعیات را درنیافته اند و بر پاره ای از افراد با مشاغل خاص که اهمیت و ضرورت وجودی آنان انکار ناپذیر است؛ خرده می گیرند که به منظور رفع پاره ای از نیازهای دیگران، حرفه ی خاصّی دارند ( که هرگز نمی توان برای این مشاغل اهمیتی کمتر از دیگر حرفه ها قائل شد). آیا کسی می تواند منکر نیاز آدمیان به شادی و خنده باشد؟؟ آیا کسی می تواند منکر نیاز بشر و جامعه ی بشری به طنز و نقد اجتماعی گردد؟؟ از دید نگارنده ی این وبلاگ هرگز.. ولی جای بسی تأسف اینجاست که بعضاً از سوی کسانی که دارای جایگاه مقبولی نیز در جامعه می باشند؛ رفتار و گفتاری صادر و مشاهده می شود که نه تنها تمام واقعیات برشمرده ی بالا بلکه در درجه ی نخست خود و کار و حرفه ی خویش را به زیر سؤال می برند. یکی از این نمونه ها که بهانه ی نگارش (هر چند دیر) این نقد گردیده، آلبوم نون و دلقک از آقای محمد اصفهانی خواننده ی خوش صدای ماست. آقای اصفهانی در این آلبوم که ویدیوی آن، هنرنمایی یکی از بزرگترین منتقدان اجتماعی و یکی از برجسته ترین چهره های تاریخ سینما یعنی چارلز اسپنسر چاپلین یا همان چارلی چاپلین را سوژه ی خود قرار داده؛  وی را دلقک خوانده است؛ با فراموش کردن این واقعیت که خود آقای محمد اصفهانی نیز در اصل برای گذران زندگی خویش و یا همان رفع نیازهای معیشتی خود به آواز خواندن روی آورده، چارلی چاپلین را دلقک نامیده و گویا خواسته برای وی به گونه ای دلسوزی نماید که اگر مثلاً بیننده ی آثار چاپلین بداند که وی برای نان و زندگی خویش هنرنمایی می کند، هرگز به کارهای وی نخواهد خندید!! در پاسخ به آقای اصفهانی باید گفت پس اگر این طور است، چون شما نیز برای گذراندن زندگی خود آواز می خوانید و به حنجره اتان فشار می آورید، در اصل نباید کسی برای هنرتان آفرینی بگوید.. و در واقع بایستی با شنیدن صدایتان، همگان متأسف شوند که چرا یک نفر باید مجبور به خواندن شود تا چرخ زندگی اش را بگرداند!! از دیدگاه نگارنده ی این سطور این ترانه ی بسیار ضعیف و با مضمون بسیار غلط، به عنوان یکی از آثار بد و کم ارزش هنرمند محبوب آقای اصفهانی ثبت خواهد شد. ایشان بهتر بود پیش از انتشار این آلبوم و اساساً آغاز کار بر روی آن، اندکی به اسطوره ی آواز و هنر این مرز و بوم جناب استاد شجریان، می اندیشید که چگونه هنر خویش را در خدمت ارج نهادن به هم گوهران و هم وطنانش نهاده و پیش از ساخت و انتشار هر اثر با چه وسواس حیرت انگیزی به گزینش شعر و کلام و آهنگ می پردازد. اثر هر هنرمند را می توان همچون رد پایی که برای همیشه برجای خواهد ماند دانست پس در پایان تنها توصیه ای که می توان به آقای اصفهانی کرد این است که از این پس، دقت بیشتری در ارائه ی کارهای خود داشته باشند تا این رد پا یادگار نیکویی از ایشان باشد..



نظرات شما عزیزان:

سامان
ساعت16:12---5 شهريور 1396
واقعا ممنون از نقد خوبتون،
این آهنگ رو من از بچگی یادمه و همیشه واسم سوال بود که چرا یه خواننده باید یه هنرمند مانند چارلی چاپلین رو مسخره کنه؟!
خیلی خوبه که راجب چیزهایی که نمیدونیم قضاوت نکنیم، هممون برای قطعات پازل برای زندگی هم هستیم و هیچ کسی اضافی نیست و با کمی تلاش میتونه برای مردمش مفید باشه.
پاسخ: درود بر شما مهربان و سپاس از حسن نظرتون با شما بی گمان همداستانم..


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: نقد
[ پنج شنبه 5 مرداد 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب