صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

دلبری بود مرا کم دل از او کام داشت

جان افسرده ام از مهر رخش جام داشت

رنج دیرین مرا لطف و شفا بود بسی

روح بی طاقتم از صحبتش آرام داشت

 نی ز اندوه جهان دل نگران گشت همی

نی خرد از می اش اندیشه ی ایام داشت

بر فلک می شدم از خنده ی جادوی لبش

پیش ماهش مه گردون کجا نام داشت

مرغ وحشی دلم را سر زلفش بگرفت

گرچه این مرغ بسی تجربه زین دام داشت

 روزنی بر شب آمال دل از روز گشود

مرهمی از کرمش بر همه آلام داشت

 آه از این درد که آن دلبر شیرین رفت

روز دل را به دمی بار دگر شام داشت

                                

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ جمعه 14 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب