زاغکی قالب پنیری دید...(با الهام از امیل نوشته ی ژان ژاک روسو) 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

زاغکی قالب پنیری دید/به دهن برگرفت و زود پرید

...

روبه پر فریب و حیلت ساز/رفت پای درخت و کرد آواز

...

گفت به به! چقدر زیبایی/چه سری چه دُمی عجب پایی!

...

زاغ می خواست قارقار کند/تا که آوازش آشکار کند

...

خوب! همگی یادتان آمد. قصه ی روباه و زاغ که البته نمی خواهم بگویم ساخته و پرداخته ی ذهن ایرانی است و بعد هم با تیغ نقّادی به طرفش شیرجه بروم! خیر.. این قصّه و شاید هم این رشته سر دراز دارد! این قصه را شاید لافونتن ساخته باشد یا شاید هم قدیمی ترها ولی در این مختصر می خواهم کمی در آن دقیق شویم:

- روزی از روزها یکی از پرندگان طبیعت خدا قالب پنیری سر راهش می بیند و به دهانش گرفته و زود می پرد! خیلی خوب! شاید در آن روزگاری که این درس را معلّم به ما می داد، در گوشه ی ذهنمان سؤالی پیش آمده بود و آن اینکه: خوب آن قالب پنیر کجا بوده؟ در مغازه؟ در ظرف یک نفر مشتری؟ مگر می شود که سر جاده قالب پنیری همین جوری افتاده باشد؟! بعد.. خیلی به قیافه ی زاغ نمی خورد که بتواند یک قالب پنیر کامل را از زمین بردارد. شاید یک تکه بیشتر نبوده باشد. ولی اگر اینطور است چرا شاعر نوشته یک قالب؟!

- روزی از روزها یکی از جانداران طبیعت خدا یعنی روباه، برای سیر کردن شکمش از لانه بیرون می زند. او نه چنگالهای چندان تیزی دارد، نه پرواز بلد است، نه خشونت شیر و گرگ را دارد، نه سَمی دارد و نه سُمی و نه شاخی. فقط کمی تیزهوش است و این زیرکی خدادادی اش برای سیر کردن شکم خود و بچه هایش تنها کمک کار اوست. خوب.. ما اسم این زیرکی را فریبکاری و نیرنگ بازی گذاشته ایم و به او می گوییم روبه پر فریب و حیلت ساز! عجب! پس روباه ها هم مثل آدم ها دیگران را فریب می دهند! حقه بازند! عجب نکته ای!

- روباه زیر درخت می زند زیر آواز و شروع می کند به سخنرانی کردن! عجب!! یک کودک دبستانی دیگر آنقدر در دنیا زندگی کرده تا کم کم پاره ای از اصول عقل سلیم را دریابد و بداند که جانوران قادر به حرف زدن نیستند. ولی.. چرا این روباه چنین شیوا و رسا سخن گفته است؟

...

و چه بسیار نکته های دیگر که در این قصّه می توان یافت. اکنون چند پرسش:

ما با این قصّه های کودکانه و البته - با کمال معذرت: ابلهانه - چه نکته یا نکات اخلاقی ای را خواسته ایم به فرزندانمان یاد دهیم؟

- دروغ گفتن یا دروغ نگفتن؟

- فریب دادن یا فریب خوردن؟

- دوستی با حیوانات یا دشمنی با آنان؟

- استفاده از روش های ناجوانمردانه برای دست یافتن به اهداف یا غیر آن؟

و سرانجام اینکه آیا مضاف بر تمام اینها، افکندن مفاهیمی همچون فریب و نیرنگ به ذهن کودکان، با این هدف که ایشان را از ارتکاب آن اعمال بازداریم؛ خود بستر ساز درونی کردن آن رذایل اخلاقی نخواهد شد؟

باشد تا اندکی بیشتر در شیوه های تربیتی خویش اندیشه کنیم..



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: نقد
[ سه شنبه 28 شهريور 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب