آينه اي پيش روي همه ما ايراني ها : من مقصرم ؛ تو چطور؟ 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

با اين جملات بيگانه نيستيد، فرقي نمي کند که توي تاکسي باشيد ، مهماني ياحتي يک جلسه اداري در سطح کارشناسي و احياناً بالاتر، اين ديالوگ ها رد و بدل مي شود؛ مربوط به امروز و ديروز و اين دولت و آن دولت نيست، جملات کليشه اي و تهوع آوري که بهترين بهانه براي توجيه کار نکردن و قانون گريز و قانون ستيز بودن است.

گله کردن و شاکي بودن از روزگار و پيشرفت ديگران را با حيرت و حسرت نگاه کردن و افسوس خوردن و به معجزه اميدوار بودن يکي از بخش هاي لاينفک زندگي ايراني است، به رفتار خود و اطرافيان تان به دقت خيره شويد:

- فلان کارمند به جاي آنکه کارش را انجام بدهد ساعت ها در مورد اينکه مردم ژاپن پشتکار دارند و آلماني ها دقيق هستند و وجدان کاري دارند حرف مي زند و مثال و آيه مي آورد! اما کار خودش را انجام نمي دهد و ارباب رجوع بيچاره را به فردا حواله مي دهد.

- راننده تاکسي در حاليکه کمربند ايمني را نبسته و احتمالا! سيگاري هم لاي انگشتانش است و براي رفاه حال مسافرين خيلي گرامي! آن را از شيشه بيرون گرفته است، وقتي کسي از او سبقت مي گيرد شروع مي کند که اي بابا! توي اين ممکلت فرهنگ نمانده، از رانندگي مان معلوم است، ببين چطور سبقت مي گيرند، چطور رانندگي مي کنند! بعد چند متر جلوتر خودش بدون آنکه راهنما بزند توي خيابان فرعي مي پيچد، اگر کسي اعتراض کند هم با استفاده از ادبيات غني پارسي به او مي گويد کوري؟مگه نمي بيني دارم مي پيچم! هر جا هوس کند توقف مي کند، کرايه را دولا پهنا حساب مي کند و اگر در را کمي محکم ببندي حتماً از واژگان بالاي هيجده سال در حقت استفاده مي کند، خواه اينکه بلند بگويد و خواه وقتي کمي دور شدي يا حتي دلش! اما قطعاً مي گويد!

- حتي قبل از اينکه دولت با کوروش صميمي شود هم شور و شوق ملي گرايي و دوست داشتن بوم و بر و مام ميهن يک علاقه عميق در ميان ايرانيان بوده است، جواني خوش قد و بالا در حاليکه گردنبدي از فروهر را به گردن انداخته و قطعاً حس عميق ايران دوستي دارد باقي مانده بستني اش را پرت مي کند گوشه خيابان و اصلاً عين خيالش نيست که اين گوشه خيابان نيز بخشي از ايراني است که او سربلندي و آبادي و آزادي اش را دوست دارد!
بخشي از همان خاک آريايي که او ساعت ها در مورد اينکه چطور هخامنشي ها آن را حفظ کرده اند يا گسترده اند کتاب خوانده است!

- فلان مدير پشت تريبون ساعت ها در مورد تاريخ و فرهنگ پر شکوه و پر عظمت ايران سخنراني مي کند و بعد که از جلسه بيرون مي آيد و گوشي اش زنگ مي خورد و خبر از پروژه مي دهند و اينکه ممکن است بخشي از يک جنگل را تخريب کند، با اعتماد به نفس دستور مي دهد: عيبي ندارد!  اين همه نابود کردند چيزي نشد حالا واسه دو تا دار و درخت پروژه بخوابه؟!

- خانم خانه با آنکه به اندازه کافي پول در اختيار داشته ولي هيچوقت مديريت مالي درستي ندارد اما به خودش اجازه مي دهد تمام سياست هاي اقتصادي بانک جهاني، صندوق پول، وال استريت، بازار بورس دبي و ... را زير سوال ببرد و ناقص و ناکارآمد لقب بدهد و چه بسا ته دلش هم بگويد که اگر من مدير آنجا بودم مي دانستم چطور عمل کنم!

- آقاي حجره دار در حاليکه مست و سرخوش از آبگوشت و دوغ سر شب پايش را دراز کرده است و از معامله امروزش کيفور است و احتکار رندانه برخي از کالاهاي مورد نياز مردم را نشانه هوشمندي و بازار شناسي خود مي داند، وقتي تلويزيون خبر مي دهد که در دارفور جنوبي دو قبيله به جان هم افتاده اند، مي گويد: کار همين صهيونيست هاست، همين يهودي ها مال پرست که کارشان زجر دادن مردم است و سر سوزني انصادف ندارند!

هر کدام از شما مي تواند با مثال هاي نغز و خاطرات شيرين تر بر بلنداي اين سياهه بيفزايد.
بعيد مي دانم در تاريخ هيچ کشوري اندازه ايران ناله و نفرين وجود داشته باشد، هر روز از مهد کودک گرفته تا مسجد و مدرسه شعار "مرگ بر" به آسمان بلند است، دعايمان سرنگوني اين و آن است اما براي آباداني چه مي کنيم؟ از کنفوسيوس نقل مي کنند به جاي نفرين کردن تاريکي بلند شو و شمعي روشن کن!
کار بسياري از ما نفرين کردن است، چون به انرژي چنداني نياز ندارد، از خودگذشتگي و ايثار نمي طلبد و از همه مهمتر اينکه قرار نيست چيزي از جيب مان برود!

روح کار و شوقمندي براي تاثير گذاري در سطح نازلي قرار دارد، بسيار از تصميم هاي دولتي ( فارغ از نوع دولت اش) با مقاومت جانانه هموطنان روبرو مي شود، مديران براي افزودن بر منافع خود مي جنگند و مردم براي از دست ندادن داشته هايشان به ترفند هاي دفاعي مختلف تجهيز مي شوند و مثل نرم افزارهاي مختلف هر روز هم اين اطلاعات منفي خود را به روز مي کنند!

در مطلبي خواندني که دست به دست چرخيد آمده بود يادمان باشد که تفاوت کشورهاي ثروتمند و فقير، تفاوت قدمت آنها نيست. زيرا براي مثال کشور مصر بيش از 3000 سال تاريخ مکتوب دارد و فقير است! اما کشورهاي جديدي مانند کانادا، نيوزيلند، استراليا که 150 سال پيش وضعيت قابل توجهي نداشتند اکنون کشورهايي توسعه‌يافته و ثروتمند هستند.

يادمان باشد که تفاوت کشورهاي فقير و ثروتمند در ميزان منابع طبيعي قابل استحصال آنها هم نيست. ژاپن کشوري است که سرزمين بسيار محدودي دارد که 80 درصد آن کوه‌هايي است که مناسب کشاورزي و دامداري نيست اما دومين اقتصاد قدرتمند جهان پس از آمريکا را دارد.
اين کشور مانند يک کارخانه پهناور و شناوري مي‌باشد که مواد خام را از همه جهان وارد کرده و به صورت محصولات پيشرفته صادر مي‌کند.

مثال بعدي سوييس است.کشوري که اصلاً کاکائو در آن به عمل نمي‌آيد اما بهترين شکلات‌هاي جهان را توليد و صادر مي‌کند! در سرزمين کوچک و سرد سوييس که تنها در چهار ماه سال مي‌توان کشاورزي و دامداري انجام داد، بهترين لبنيات (پنير) دنيا توليد مي‌شود.

افراد عاليرتبه‌اي که از کشورهاي ثروتمند با همپايان خود در کشورهاي فقير برخورد دارند براي ما مشخص مي‌کنند که سطح هوش و فهم نيز تفاوت قابل توجهي در اين ميان ندارد. نژاد و رنگ پوست نيز مهم نيستند زيرا مهاجراني که در کشور خود برچسب تنبلي مي‌گيرند در کشورهاي اروپايي به نيروهاي مولد تبديل مي‌شوند.
پس تفاوت در چيست؟ تفاوت در رفتارهاي است که در طول سال‌ها فرهنگ و دانش نام گرفته است.

وقتي که رفتارهاي مردم کشورهاي پيشرفته و ثروتمند را تحليل مي‌کنيم متوجه مي‌شويم که اکثريت غالب آنها از اصول زير در زندگي خود پيروي مي‌کنند:

1- اعتقاد به اخلاق
2- ايجاد وحدت براي رسيدن به اهداف ملي
3- مسئوليت و نظم پذيري
4- احترام به قانون وحقوق ساير شهروندان
5- عشق به کار براي توليد بيشتر
6- ميل به ارائه کارهاي بهتر و برتر
7- تحمل سختي ها به منظور سرمايه گذاري براي آينده و رسيدن به اهداف بلند مدت

تا زماني که هر ايراني فارغ از اينکه مدير باشد يا راننده تاکسي، نانوا باشد يا دانشجو، کارمند باشد يا کارگر، روزنامه نگار باشد يا سرباز، به وظيفه و تعهد شغلي خود وفادار نباشد، حساسيت و پيگيري نداشته باشد، تلاش براي بهتر کردن و به سامان رساندن کارش نداشته باشد اين کشور و اين شرايط به همين شکل باقي خواهد ماند، تا زماني که هر ايراني مانند يک رئيس جمهور دلسوز منافع ملي کشورش نباشد، از کنار چکه کردن يک شير آب در گوشه خيابان يا روشن ماندن لامپ اتاق محل کارش بي تفاوت بگذرد در بر همين پاشنه خواهد چرخيد.

قطعاً اينکه قدرت در دست چه کسي باشد و با چه ايده اي بر مسند بنشيند بر زندگي مردم تاثير دارد اما خود ما در اين ميانه هيچ نقش و وظيفه اي نداريم؟ به کام دوستان اصلاح طلب تلخ مي آيد اما بعد از دو راي بالاي 20 ميليون به سيد محمد خاتمي برخي گمان بردند که وظيفه خود را به بهترين نحو انجام دادند و به جاي آنکه بکوشند، متوقعانه به گوشه اي نشستند و انتظار معجزه داشتند که نشد و هيچوقت نمي شود.

شب هنگام وقتي مسواک مي زنيد و رو به آينه دندان هاي تان را نگاه مي کنيد براي لحظه اي به چشمهايتان هم خيره شويد و از خودتان بپرسيد: من به عنوان يک ايراني که کشورم را دوست دارم امروز شهروند خوبي بودم؟ به عنوان يک کارمند حضور يا عدم حضور من در اداره امروز تاثيري داشت يا اگر نمي رفتم کارها بهتر انجام مي شد؟

منبع:

http://hariryan.blogfa.com/post-65.aspx



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: نقد
[ پنج شنبه 2 آذر 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب