پیکان غمت 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

پیکان غمت بار دگر این جگرم را

خون کرد و ندیدی نفس پر شررم را

آسودگیم سود نشد زین همه رنجت

خالق بستان زندگی بی ثمرم را

اندوه ستمکاری دهر ارچه گران است

نشکسته چو بیداد دو چشمت کمرم را

اندیشه به جایی نبرد راه در این غم

پس عیب مکن هم نفس این چشم ترم را

امید علاجی ز خدا نیز نباشد

کاو خود زده بر لوح قضا این قدرم را

درمانده بشد عقل و دل آرام ندیدم

آرام چه بینم چو ندارم قمرم را

افسانه نبود عشق شب ای دوست که فردا

یادت نرود گر بنگاری سمرم را



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: شعر فارسی
[ سه شنبه 19 دی 1391 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب