دارم بسی شکایت.. 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

دارم بسی شکایت زان پیر نامی ای دل

کاو عشق آتشینم نامیده سحر باطل

دیگر کدام امید دیگر کدام فردا

ای دل به گور اشک و آه نهان فروهل

باشد کز آن بذرت روزی نایی برآید

کز شیون نوایش گردد مراد حاصل

آن آرزو که غیر از فریاد مهر او نیست

گر بر زمین نجستم خُنُک در بستر گل

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: شعر فارسیبداهه سراییغزلواره
[ چهار شنبه 24 مهر 1392 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب