فردا سیزده‌ است..(تعارضات فکری یک معلم) 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

- منطق! خِرَد! علم و دانش! درس و کتاب! فرهنگ و تمدّن! استدلال! عقلانیت! صداقت! وجدان! اخلاق! شعور! شجاعت! شهامت..! آه! چه درس‌هایی داده است! چه سخنرانی‌ها کرده و در مدح و ثنای این مفاهیم با شکوه چه فصاحت و بلاغت‌ها که به کار نبرده است! صد ای کاش چنان نکرده بود..! ولی نه! نه! این آرزوی خِرَدآزار و دلخراشی است.. او تمام باور خود را با این مفاهیم و واژگان ژرف و اعتبار آفرین عیان ساخته و سالیانی دراز را با آنها تنفّس کرده است.. از باور خویش گفتن و با باور خویش زیستن افتخار است و شایان ستایش چه رسد به آنکه این باور بر بنیادهایی از این دست استوار باشد.. اما..

احساس غریب و کاهنده‌ی جانی در خویش تجربه می‌کند. کتاب‌های کتابخانه‌اش را می‌نگرد. گویی متّهمی است در آستانه‌ی تبدیل شدن به مجرم و در برابر هیأت منصفه ایستاده است. هیأت منصفه‌ای که با سکوت سراسر معنا و فریادش، چشم‌انتظار انتخاب اوست تا به یک‌باره و یک صدا رأی خویش را صادر کند: گناهکار یا بی‌گناه.

آیا به زمان بیشتری برای تأمل نیاز است؟ نـــــــــــــه!! هرگز! نیازی به اندیشیدن نیست نیست نیست.. آفتاب آمد دلیل آفتــ... خیر تاریکی آمد دلیل تاریکی! مسئله این نیست.. هرگز و هرگز این نیست.. راه، خود فریاد می‌زند.. نه نه.. او نه دلیلی بیش از آنکه خود می‌داند می‌خواهد و نه هراسی به دل دارد.. هراس؟! می‌خندد و می‌خندد..

شگفت‌انگیز است.. در یک سو لشکری و در دیگر سو هیچ! کدام پیروز خواهند شد؟! شاید پاسخ بدیهی نباشد!! چشم‌انتظار طلوع فردا خواهد بود.. فردا سیزده است..



نظرات شما عزیزان:

آریا
ساعت13:46---13 آبان 1392
روزگار علیلیست نازنین

عقل را در پستوی حماقتها

نهان باید کرد...

نازنین!

کلماتت را باید با صور اسرافیل دمید


پاسخ: همه چیز سخن می گوید و همه چیز ناشنیده می ماند.. این دنیای ماست. سپاس از مهرتان!


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: 13آبانراهپیمایی های اجباری
[ یک شنبه 12 آبان 1392 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب