جنگل خوشبخت ( شعر از ش ش شب) 
صفحه اصلی تماس با ما عناوین مطالب پروفایل قالب سبز

جنگل آرام در شبی که

برکه ی وسط آن آینه ی ماه بود

  و نسیم شبانگاهی

  می نواخت موسیقی پاکی را با تارهای زلف درختان

  و گنجشکی مادر

  جوجه های خود را در لحاف بال های کوچکش گرفته بود

  و گامی آن سوتر

  ستاره ای از روزنه ی میان برگ ها

  لبخندی بر این حقیقت می زد  

آری  

در چنین شبی بود که جنگل خوشبخت  

از میان گوشت و خون حنجره ی یک جغد  

شنید  

خبر زایش تبر را..  

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:


برچسب‌ها: شعر فارسی-طبیعت
[ شنبه 22 بهمن 1390 ] [ ] [ شایان مهرستا (شب) ]

درباره وبلاگ

چه آسان شعر می‌سراییم و از انسانیت و حقوق بشر و صدها واژه‌ی از تداعی افتاده‌ی رنگین دیگر دم می‌زنیم. اما آن سوتر از دیوار بلند غرورمان، فراموشی‌مان و روزمرّه‌گی‌مان شعرها کشتار می‌شوند. انسانیت و حقوق بشر در گنداب‌ها دست و پا می‌زند و قاموسی به حجم تاریخ دور و نزدیک از واژگان زنده؛ گرد فراموشی می‌گیرد. چه ساده فراموش می‌کنیم مرگ «شعر» در جامه‌ی انسان را.. آری.. از شعرستانیم و از شعر بی‌خبر و از نزدیک‌ترین‌ها چه دورترین..
امکانات وب